محل تبلیغات شما

من ۲۲سالمه توسن کم‌ ازدواج کردمو یه پسر چهار ساله دارم، ولی الان دارم از شوهرم جدا می شم تقریبا جدا شدم فقط مونده که برم محضر وثبت کنم، یماهی هست که باپسر همسایمون دوست شدم خیلی وابستش شدم ،چون توسخت ترین شرایط زندگیم اومد و حالمو خوب کردحرفامو گوش میکرد، دلداریم میداد ،الان مادرش فهمیده بهم هیچی نگفت ولی من خودم رفتم پیشش وازش پرسیدم دوسداره باپسرش ادامه بدم یا تموم کنم، گفت دوس بمون باهاش ولی کاری نکن که نزاری ازدواج کن ،من آرزو ها دارم برای پسرم، میخام براش برم خاستگاری، براش عروسی بگیرم ،توروخداکاری نکن‌ آبرومون بره ،کاری نکنی زن نگیره ،درحالیکه من بهش گفتم هر وقت خاست زن بگیره از زندگیش میرم بیرون ،،،ولی پسر همسایمون میگه من نمیخام زن بگیرم دوس ندارم ،مادرم براخودش میگه، شایدم قسمت هم‌ شدیم. اینم بگم تو این یماه یکبار رابطه داشتم‌باهاش اونم به میل خودم بودش زوری درکارنبود ،اینوگفتم که دوستان نگن کارش باهات تموم بشه ولت میکنه چون کارشم کرده ولی هرچی من‌میگم کات کنیم میگه نه، وقتی حرف ازکات کردن میزنم میگه بیا رو در رو حرف بزنیم وقتی که میرم پیشش کلی دلیل میاره حرف حق میزنه کاری میکنه منم‌ پشیمون بشم، اینم بگم اون یکباررابطه رو من خاستم اون هیچوقت ازم نخاسته‌ ونمیگه حالا واقعا موندم تو دو راهی نمیدونم باهاش بمونم تاهروقت که خاست زن بگیره یاهمین الان برم اززندگیش که بعدا بیشترعذاب نکشم اون میگه من تازه ۲۵سالمه زن میخام چیکار بعد اونم اعصاب زنو بچه رو ندارم که هی غربزنه بهم‌ گیربده، من خیلی دوسش دارم کسی بوده مثل منکه بهم رسیده باشن یانه کلا نشدنیه توروخدا راهنماییم کنید هیچکسو ندارم حرفامو بهش بگم موقعیتم طوریه حرفی به کسی بزنم کلی حرف بارم میکنن ممنون میشم زودتربزارین مشکل منو
 

فیلمبرداری یواشکی همسرم از مادرم تو اتاق خوابش

بعد از هفت سال ازدواج یاد عشق اولشه

دارم از شوهرم جدا می شم

زن ,حرف ,رو ,ولی ,میگه ,برم ,شوهرم جدا ,از شوهرم ,جدا می ,می شم ,میگه من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یا صاحب الزمان