محل تبلیغات شما

من بعد اینکه اون روز تو راه پله دیدم بعدش دنبال اثبات حرفم ،بودم واسه همین رفتم و یه گوشی شبیه گوشی خودم خریدم و گذاشتم روی ضبط صدا !
روز و شب صدا هارو ضبط میکردم .
یه بار تو مغازه ! یه بار تو خونه ! یه بار توماشین و همه جا .گوشی رو جابجا میکردم و حتی شاهد رابطه هاشون هم بودم !
برای من که واقعا وابسته به حسین بودم شنیدن این صداها زجر اور ترین لحظه زندگیم بود
خیلی برام سخت بود که با یه زن پنجاه ساله باشه و از من پیشش بد بگه !
میگفت همش دنبال کاره ،میگفت اون منو راضی نمیکنه !
وای خدا من فکر میکردم دارم تلاش میکنم که اون به خواستش که بهترین شرایط مالی بود برسه ولی اون به جاش بهم خیانت میکردو میگفت زنم بهم نمیرسه!!!
وقتی اومد خونه حالت تهوع شدیدی داشتم ،چند بار دیگه هم به خاطر فشارای عصبی که از گوش دادن صدا ها روم بود حالم بهم خورده بود اینو بهونه کردم و گفتم دوباره باردارم که عکس العملشو ببینم!
خوشحال نشد که هیچ ،تازه گفت باید بندازیش !من بچه دیگه نمیخوام !
وای چقدر سنگ دل بود .
فردا تو صداهاش شنیدم که برای فریبا تعریف کرده بود و اون با پوزخند گفته بود ایدا میخواد تورو با بچه نگه داره !چقدر این زنت احمق بیا باهم با پول من بریم خارج و روشو کم کنیم واونم فقط معلوم بود ک پوزخند میزد .
جالب بود که فقط اونم برای استفاده اش میخواست و کلا تو زندگیش ابزار بودن برای رسیدن به هدفای مالیش .
چقدر کثیف بود و من نمیدونستم !
از همه بد تر تو یکی از صدا ها دیدم بحثشون بالا گرفته و زنه داشت میگفت احمق بچه ستاره مال تو نیست !!! و اون فقط میخواد تورو بتیغه !!!من دستشو رو میکنم .
خدای من.باور کردنی نبود ،مگه میشد ؟!با من باشه با اون باشه و نفر سوم هم باردار باشه ؟؟؟
و اون فریبای احمق هم در جریان باشه .
چی میشنیدم ؟!واقعا ازش متنفر شدم ولی نمیخواستم زندگی مو از دست بدم کم تلاش نکرده بودم ،دیگه طاقت نیوردم و باز به اون زن زنگ زدم و بقیه ماجرا .
مثل جنون زده ها شده بودم ،فقط میخواستم از حسین دورشون کنم ولی هرچه بیشتر دست و پا میزدم بیشتر ازم دور میشد ،بهش مستقیم میگفتم من رو ازار نده ولی اصلا توجه نمیکرد
برای خونواده ام هم دیگه کاراش رو شده بود ولی اونا هم کاری نمیتونستن بکنن و مجبور به سکوت بودن چقدر این روزا جای امین خالی بود
چقدر دلم میخواست یه نفر پشت و پناهم باشه دلم داداشمو میخواست ولی هیچکس کاری نمیتونست بکنه .
چون کسی به جز مادرم نبود کنارم
طلاقم ثبت خورد .
با یه دل پر نفرت !
حتی پدر و برادرش زنگ نزدن بگن عروس ما چرا طلاق گرفتی؟! از همون اول هم دوستم نداشتن نمیدونم چرا ولی انگار دوست داشتن ما جدا بشیم تا تو دلشون به حسین بخندن .
حتی خانواده اش هم دوسش نداشتن ،تنها کسی که دوسش داشت من بودم ! ولی چرا با من این کارو کرد ؟!
من که همه چی رو برای خوشحالی اون میخواستم، من که فقط میخواستم یه تکیه گاه باشه برام و براش تکیه گاه بشم، اما اون نمیفهمید محبت یعنی چی !
شاید خیلی بلد نبودم بهش ابراز محبت کنم اما تو کارام تو زندگیم بهش فهموندم که میخوام کنار هم موفق باشیم ولی اون دنبال راحتی خودش بود. حتی نخواست که خرج بچه رو بده ،یادمه یه چند وقت قبل از طلاق بهش گفتم مهرم رو بده و بچه رو ببر با اینکه خیلی دل تنگش میشدم ولی فکر میکردم هیچ زنی اونو با بچه نمیخواد و مجبور میشه برگرده پیش من ،گفت باشه اومد دنبال نیما و منم گفتم برو
مادرم دست نیما رو گرفت گفت نه ،نیما هم دامن من رو کشید گریه میکرد و میگفت من نمیرم اشک میریختم و دامنم رو از تو دستش میکشیدم بیرون و اون بچه ام رو برد تا پایین پله ها نرفته بود که بابام رفت و برش گردوند و گفت نمیخواد بچه رو بازی بدید، گناه داره طفل معصوم ،شما باهم بجنگید ولی این بچه رو قاطی نکنید .
وقتی اوردش فقط تو بغل هم گریه کردیم و بعد اون با خودم گفتم که بازم میگذرم ولی این بار نه از خیانت ،از مهرم .
از ده سال تلاشم تو این زندگی .
از عشق و محبت بی ثمرم و نمیزارم بچه ام غصه بخوره ، اخه مادر بودن فقط نگهداری بچه نیست اگه مادرش بودم باید همه چی رو به جون میخریدم که اونو غمگین نبینم حتی برای یه لحظه یه مدت از طلاقم گذشت،روزای خیلی سختی بود.
دقیقا یک ماه از جداییمون گذشته بود ک پام گیر کرد جایی و خوردم زمین!
باورم نمیشد پام از رون پا شکسته بود !!!
وای خدای من !یادم اومد دکتر گفته بود استخوانم ضعیف میشه باید مراقب میبودم. ولی مگه من تونسته بودم تواین چند سال کمر راست کنم که به فکر سلامتیم باشم ؟
پام شکست .
پلاتین گذاشتن و نمیتونستم بلند شم ،مغازه ام بسته شد .
وای خدایا یه بار دیگه شکست خوردم
مگه من چقدر توان داشتم !که این همه بد ببینم اول برادرم !بعد خیانت و جدایی !بعد ورشکستگی و اخر سرم هم لنگ تو خونه افتادم ،نتونستم تاب بیارم و یه شب تصمیم گرفتم تموم کنم این زندگی رو
بدون فکر به پدر و مادر و پسرم
سی تا قرص ارام بخش خوردم و به حسین رنگ زدم گفتم من هر چی به سرم اومد تو باعثش بودی و ازت نمیگذرم و قطع کردم

فیلمبرداری یواشکی همسرم از مادرم تو اتاق خوابش

بعد از هفت سال ازدواج یاد عشق اولشه

دارم از شوهرم جدا می شم

رو ,تو ,اون ,ولی ,یه ,هم ,یه بار ,بچه رو ,و اون ,بود که ,من که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

استاد آرش آذرپیک